معرفت بنام خدا خاطره نزدیک عملیات بود. تازه دختردار شده بود. یک روز دیدم سر پاکت از جیبش زده بیرون. گفتم: چیه؟گفت:عکس دخترمه.گفتم:بده ببینم .گفت:خودم هنوز ندیدمش.گفتم:چرا؟گفت:الان موقع عملیاته ، می ترسم مهر پدر و فرزندی کار دستم بده ، باشه بعد. موضوع مطلب : منوی اصلی آخرین مطالب آرشیو وبلاگ آمار وبلاگ بازدید امروز: 38
بازدید دیروز: 117
کل بازدیدها: 283914
|
||